کوروش بزرگ
.jpg)
کوروش دوم که به کوروش بزرگ،کوروش کبیر یا کوروش هخامنشی مشهور است،بنیانگذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بودکه در بین سالهای ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش ازمیلاد،بر نواحی گستردهای از آسیا حکومت میکرد.کوروش خودش را «فرزند کمبوجیه،شاه بزرگ انشان،نوادهٔ کوروش،شاه بزرگ انشان،نوادهٔ چیشپیش،شاه بزرگ انشان،ازخانوادهای که همیشه پادشاه بودهاست.» معرفی میکند.به گفتهٔ هرودوت،کوروش نسب شاهانه داشتهاست و بهجز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی،ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانستهاند وگزارش دادهاند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بوده است. برخی از باستان شناسان امروزی این روایت را معتبر میدانند. اما برخی دیگر اعتقاد دارند رواج این روایت ریشههای سیاسی داشتهاست و هدفش این بوده که از بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمهمادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارسها آشتی دهد و اصولاً رابطهای بین ماندانا دختر آستیاگ و کوروش قائل نیستند و آن را افسانه میدانند.
کوروش ابتدا بر علیهٔ شاه ماد طغیان کرد و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمکهایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس کرزوس، شاه لیدیه را شکست داد و بهسوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و بهسوی «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باختر»، «سغد»، «گندار»، «ثهتَگوش» و «اَرَخواتیش» لشکر کشید. جزئیات این جنگها در تاریخ ثبت نشدهاست و اطلاع کمی دربارهٔ کیفیت این نبردها وجود دارد.
در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیدهٔ پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بودهاست و توسط یکی از فرماندهان کوروش بهنام گئوبروه در شب جشن سال نو انجام شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرتهای درگیر در آسیای غربی شد و زمینهٔ بازگشت یهودیان تبعیدی به میهنشان در اسرائیل را فراهم کرد. کوروش همچنین دستور داد که پرستشگاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلایی و نقرهای را که نبوکدنصر از اورشلیم ربوده بود، به یهودیان تحویل داد.
استوانهٔ کوروش پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزلهٔ سند و شاهد تاریخی پرارزشیاست. در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل متحد استوانهٔ کوروش را به همهٔ زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داده شد.
هرودوت گزارش میدهد که کوروش در جنگ با ماساگتها کشته شد؛ ولی این دیدگاه را اکثر مورخان جدید رد میکنند و معتقدند که داستان هرودوت ساختگی است. تنها منبع موثق کهنی که غیرمستقیم به مرگ کوروش اشاره میکند، دو لوح و سند گلی یافتشده در بابل است که نخستین آن مربوط به دوازدهم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد است که تاریخ آن «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان میدهد. سند دوم که مربوط به سی و یکم اوت ۵۳۰ پیش از میلاد است، «سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها» را بر خود دارد. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان میدهند که کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشتهاست و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تختنشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیدهاست.
ريشه نام كوروش
نوشتهٔ حکاکیشده به زبان پارسی باستان، عیلامی و زبان اکدی بر ستون پاسارگاد «من کوروش، شاه هخامنشی هستم».
نام کوروش در منابع مختلف به صورتهای گوناگونی ذکر شدهاست. در سنگنبشتههای هخامنشی که به خط و زبان پارسی باستان نگاشته شدهاند، بصورت «کورو» یا «کوروش»و در صیغهٔ مضافالیه «کورائوش» خوانده میشد. در نسخهٔ عیلامی سنگنبشتهها «کوراش» و در متون اکدی «کورِش» نوشته شدهاست. این نام در تورات بصورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده و در زبان یونانی آن را «کورُس» میگفتهاند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده میشود. از مورخین سدههای اسلامی، ابوالفرج بن عبری در کتاب مختصر الدول و ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه عن القرون الخالیه نام این شاه را «کورُش»، مسعودی در مروجالذهب و معادنالجوهر «کورُس»، طبری در تاریخ الرسل و الملوک و ابن اثیر در تاریخ کامل «کِیرُش» و حمزه اصفهانی نیز در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا «کوروش» نوشتهاند.
بنا به نوشتهٔ پلوتارک، نام کوروش در زبان پارسی باستان به معنای «خورشید» بودهاست. مشکل بتوان گفت که این پندار بر چه پایهای استوار بودهاست. از سوی دیگر، برخی از پژوهشگران، نام کوروش را برگرفته از رود کُر میدانندو رودیگر اشمیت عقیده دارد که معنی آن ممکن است به معنی «بچه، نوجوان، جوان» باشد و محتملتر است که به معنی «تحقیرکنندهٔ دشمن در مباحثهٔ کلامی» معنا دهد.
در لهجههای ایرانی ریشهٔ «کور» در نامهای خاص مردان، بسیار رایج و معمول است؛ در کردی «کوُر» بهمعنای «پسر و پسربچه» است. در زبان پارسی «کُرَه» به معنای «اسب کوچک» یا بچهٔ گوساله و بچهٔ شتر است. در زبان پهلوی واژهٔ «کورَک» به معنای «نوزاد حیوانها» و «نوزاد اسب» آمدهاست، در زبان اوستا نیز «کور» به معنای «گوسالهٔ نر» است. به نظر میرسد نام پارسی باستان کوروش از این ریشه پدید آمده باشد.
تبار و خانواده
نیای کورش برای چندین نسل بر قبایل پارس حکمرانی میکردهاند که از حکاکیها و گزارشهای تاریخ معاصر کوروش هویدا است. در سنگنبشتهٔ کوروش در پاسارگاد آمدهاست: «من کوروش شاه هستم، شاه هخامنشی»، «کوروش، شاه بزرگ، شاه هخامنشی» یا «کوروش، شاه بزرگ، پسر کمبوجیه، شاه هخامنشی». در حکاکیهای شهر بابل از اور اینگونه شروع میکند: «کوروش، شاه تمام جهان، شاه سرزمین انشان، پسر کمبوجیه، شاه سرزمین انشان»[ و در استوانهٔ کوروش، کوروش خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ شهر انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه بودهاست.» معرفی کردهاست.
به گفتهٔ هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشتهاست. بهجز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانستهاند و گزارش دادهاند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بودهاست. برخی از باستانشناسان امروزی این روایت را معتبر میدانند. اما برخی دیگر اعتقاد دارند رواج این روایت ریشههای سیاسی داشتهاست و هدفش این بوده که از بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمهمادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارسها آشتی دهد و اصولاً رابطهای بین ماندانا دختر آستیاگ و کوروش قائل نیستند و آن را افسانه میدانند.
والتر هینتس در این زمینه بررسیهایی انجام داده و معتقداست که بهسادگی میتوان به این نتیجه رسید که ماندانا مادر کوروش نبودهاست، البته برای رسیدن به این مقصود باید اندکی به تاریخ ماد بازگردیم:
هووخشتره، شاه ماد پس از اتحاد با بابلیها در سال ۶۱۲ قبل از میلاد، نینوا پایتخت آشور را فتح کرد. وی در سال ۵۸۵ قبل از میلاد نیز همچنان فرمانروا بود و در این زمان با الیاتس شاه لودیه و پدر کرزوس در غرب آسیای صغیر در حال جنگ بود. هرودوت مینویسد که در حین جنگ، «روز ناگهان تبدیل به شب شد». دو طرف جنگ، وحشتزده از کسوف، بیدرنگ تصمیم به صلح گرفتند. دانش اخترشناسی تاریخ دقیق این واقعه را روز ۲۸ ماه مه سال ۵۸۵ پیش از میلادی تعیین میکند.
هووخشتره ۴۰ سال بر ماد فرمانروایی کرد که ۲۸ سال آن را زیر فرمانروایی سکاهای کیمری گذراند. بنابراین آستیاگ، پسر هووخشتره، احتمالاً در ۵۸۴ پیش از میلاد جانشین پدر شدهاست زیرا هرودوت ۳۵ سال فرمانروایی را به آستیاگ نسبت میدهد و میدانیم که او در سال ۵۵۰ پیش از میلاد از کوروش شکست خورد. به هر روی، آستیاگ به هنگام به تختنشینی مردی میانسال بودهاست و به این ترتیب میتوانسته در حدود سال ۵۸۵ دختری دمبخت داشتهباشد و اگر فرض کنیم که خوابهای نگرانکنندهاش را درست در آغاز پادشاهیاش دیده باشد، ماندانا میتوانسته پسری که گفته میشود کوروش است –اگر خیلی زود در نظر بگیریم– در سال ۵۸۳ پیش از میلاد به دنیا آورده باشد. اما در این هنگام کوروش تاریخی ۱۷ ساله بودهاست زیرا در ۶۰۱ پیش از میلاد چشم بهجهان گشوده بود. این نکته را علاوه بر نوشتههای دینون و ژوستین، کتاب دانیال نیز به صراحت بیان میکند و مینویسد که کوروش، فاتح بابل به هنگام پیروزی در نبرد بابل [۵۳۹ پیش از میلاد] ۶۲ ساله بودهاست.
سیسرون به استناد دینون، مورخ یونانی گزارش میدهد که کوروش در چهل سالگی شاه شد و ۳۰ سال سلطنت کرد. از آنجا که او در ۵۳۰ قبل از میلاد مسیح درگذشت، در حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد به دنیا آمده و در ۵۵۹ پیش از میلاد جانشین پدرش به عنوان شاه پارس شدهاست.
داندامایف به استناد هرودوت میگوید که کوروش با کاساندان، شاهزادهٔ هخامنشی ازدواج کرد و ۲ پسر بهنامهای کمبوجیهٔ دوم و بردیا داشت و صاحب سه دختر به نامهای آتوسا، آرتیستونه و احتمالاً رکسانا بود.
کودکی و نوجوانی
دربارهٔ کودکی و جوانی کوروش و سالهای اولیهٔ زندگی او روایات متعددی وجود میدارد؛ اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانهاست. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل میکند. ولی فقط یکی از آنها را معتبر میداند که این داستان هم از نظر داندامایف دارای عنصرهای فولکلور است. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستانهای متفاوت دربارهٔ کوروش نقل میشدهاست.
بنا به گفتهٔ هرودوت، آستیاگ (پدربزرگ کوروش) شبی در خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که کشور ماد و تمام آسیا را غرق کرد. مغها خواب وی را چنین تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا چیره خواهد شد. از این روی، وی دخترش ماندانا به یکی از بزرگان پارس به زناشویی دارد. پس از تولد نوهاش، وی خواب دیگری دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را فراگرفتهاست پس او فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ سپرد و دستور داد که کودک را نابود کند. هارپاگ، کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سِپاکو از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد مردهٔ فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. هارپاگ هم جسد پسر چوپان را با اسمی دیگر در مقبرهٔ شاهی دفن کرد.
سالها بعد هنگامی که کوروش ده ساله شده بود و با کودکان بازی میکرد، آن کودکان وی را به عنوان پادشاه برگزیدند. وی در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت کرد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزند درباریان را چوب زدهاست. کوروش را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود. شاه با مشاهدهٔ کوروش و شباهت وی با افراد خانواده چنین سوءظن برد که مبادا او کوروش نوهٔ خودش باشد. شاه چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد و وی حقیقت را بیان داشت. پس از آن، شاه هارپاگ را احضار کرد و از وی پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده مانده باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این میهنانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه وی خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش بود، غذایی تهیه کرد و به خورد پدرش داد.
مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آنها سوال کرد که آیا هنوز باید از آن خطر از جانب نوادهاش بترسد یا خیر؟ آنها پاسخ دادند که رویای شاه هماکنون تعبیر شدهاست برای آنکه کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازی میکرد به عنوان شاه انتخاب شد. بنابراین دیگر نیاز نیست از وی بترسد. پس از آن آستیاگ آرام گرفت و نوادهاش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد.
تقریباً همهٔ جماعات متمدن از همان دورههای اولیه در اشعار و افسانهها، قهرمانانی از قبیل شاهان و بنیانگذاران مذاهب و سلسلههای سلطنتی و بطورکلی قهرمانان ملی خود را ستودهاند. شباهت بهتآور و گاه یکسانبودن این افسانهها در میان اقوام مختلف که اغلب از هم فاصلههای زیادی دارند، از دیر باز معلوم بوده و در سبک و روال این نوع افسانههای ولادت معمولاً شباهتهایی به چشم میخورد. داستان هرودوت از تولد کوروش، نهتنها همانندهایی در داستانهای تولد شخصیتهای تاریخی دیگر مانند حکایت کودکی موسی و کودکی سارگن بزرگ (بنیانگذار بابل) دارد، بلکه دربارهٔ دودمانهای شاهی در تاریخ ایران نیز نظیر چنین داستانهایی موجود است که داستان کوروش اولین آنهاست. داستان زادن و جوانی اردشیر بابکان نخستین پادشاه دودمان ساسانی نیز همانند داستان کوروشاست.
جنگ با مادها

وسعت امپراتوری هخامنشیان در دوران کوروش بزرگ.
اسناد موجود از منابع میخی بینالنهرین حکایت از آن دارند که کوروش پس از به تختنشینی در پارس، با بابل روابط سیاسی برقرار کرد تا از جانب غرب، خیالش آسوده باشد و احتمالاً همزمان توجه خود را به شرق و شمال ایران نیز معطوف کردهبود. کوروش برای رهایی از یوغ مادها لشکرکشی خود را با حمله به دژ مادی پاسارگاد آغاز کرد و به گفتهٔ هرودوت، تنها سه طایفه از شش طایفهٔ ساکن پارس، به شورش او پیوستند امام از قرار معلوم، وی تعدادی از نجبای مادی را بهطرف خود کشید. در این شورش، نبرد سختی درگرفت، نیکولاس دمشقی گزارش میدهد که در ابتدا اوضاع جنگ اصلاً به سود سپاه کوروش نبوده و پارسها از برابر مادها که ار نظر تعداد سپاهیان، وضع بهتری داشتند گریخته بودند. زنان پارسی با دیدن مردانی که در حال فرار بودند بر آنان بانگ زدند که آیا میخواهید دوباره به همان جایی بروید که از آنجا بهدنیا آمدهاید؟ این رفتار زنها باعث شد مردان با سرسختی بیشتری بجنگند و فائق آیند.
کوروش احتمالاً توانستهاست ظرف دو سال بعدی، کلیهٔ نیروهای مادی را از پارس بیرون کند. به گفتهٔ هرودوت، هنگامی که آستیاگ شنید که کوروش برای جنگ آماده میشود، قاصدی را نزد وی فرستاد و او را به دربار احضار نمود. کوروش پاسخ داد خیلی زودتر از آنچه انتظار میرود در آنجا حاضر خواهم شد. این عدم اطاعت کوروش از آستیاگ نشان یک طغیان بود. آستیاگ در سال ۵۵۰ پیش از میلاد همهٔ نیروهای کمکی خود را از شمال و شرق ایران برای لشکرکشی نهایی فرخواند. رویدادنامهٔ نبونعید گزارش میدهد: «آستیاگ سپاه خود را بهکار گرفت و بهسوی کوروش، شاه انزان، تاخت تا او را از پای درآورد».
هارپاگ فرماندهی سپاهیان ماد را برعهده داشت و بنابر روایت هرودوت، هارپاگ که آستیاگ شدیداً او را تنبیه کرده بود، تصمیم گرفت که از شاه انتقام بگیرد. رویدادنامهٔ نبونعید مینویسد: «سپاه آستیاگ در میان جنگ سرکشی کرد.» بخشی از سپاهیان مادی به کوروش پیوستند و بقیه، راه فرار پیش گرفتند و آستیاگ برای دفاع از پایتختش هگمتانه، شخصاً فرماندهی باقیماندهٔ سپاهش را برعهده گرفت اما ناچار شد از برابر کوروش به دژ شهر پناه برد و شهر تسلیم کوروش شد. رویدادنامهٔ نبونعید گزارش میدهد که «آستیاگ اسیر شد و مادها او را تسلیم کوروش کردند». کوروش با وی رفتاری جوانمردانه داشت و زندگی آخرین شاه ماد را بدو بخشید و او را به هیرکانیا [گرگان امروزی] تبعید کرد و خود کوروش «زر و سیم و همهٔ گنجینه را از هگمتانه برداشت و به انزان برد». او پس از پیروزی سال ۵۵۰ پیش از میلاد بر مادها، به بخش بزرگی از ایران دست یافت اما به حریم خاندانهای حاکم تعدی نکرد بلکه صرفاً آنها را دستنشاندهٔ پارس کرد. وی سپس به سمت غرب آمد و در آوریل ۴۷۰ پیش از میلاد به منطقهٔ میانرودان وارد شد تا سرزمینهایی که مادها در جنگ با آشورها از آن خود کرده بودند را مطیع خود کند. «او بر شاه آنجا پیروز شد، گنجینهاش را از آن خود کرد و نیروهای خود را بر آنجا گمارد».
کوروش پس از تسخیر ماد، رسماً خود را فرمانروای ماد خواند و لقب شاهان ماد را به خود اختصاص داد، اما در عمل سرزمین ماد توسط یک فرماندار پارسی اداره میشد. پارسها سیستم ادارهٔ کشور را از مادها به عاریت گرفتند که خود آنها نیز بسیاری از شیوههای آن را از آسوریها به عاریت گرفته بودند. درون حیطه و قلمرو امپراتوری هخامنشی، سرزمین ماد، دقیقاً پس از خود پارس رتبهٔ دوم را داشت. بنابراین یونانیان، یهودیان، مصریها و سایر مردمان دنیای قدیم، سقوط ماد را در حقیقت جانشینی کوروش به جای آستیاگ میدانستند و پارسیها را مادی میدانستند و تاریخ پارس را توالی و دنباله تاریخ ماد تلقی میکردند. هر چند هرودوت در بخشهای پژوهشی کارهایش، با کمال دقت بین آداب و رسوم مادها و پارسها تفاوت قائل میشود، ولی در فصولی که به افسانهها و داستانها میپردازد، شیوههای این دو را با یکدیگر مخلوط میکند و درهم میآمیزد. تئوگنیس و سیمونیدس و سایر شاعران یونانی نیز پارسیها را اهل ماد خواندند. منابع مصری و نیز سایر منابع نیز پارسیها را مادی خواندهاند.
نظرات شما عزیزان: